loading...

ساخت و فروش كانكس پيش ساخته در ايران

توليد، ساخت و فروش انواع كانكس و ساختمان پيش ساخته در ايران

بازدید : 372
11 زمان : 1399:2

ايران كانتين: در راستاي اجراي پروژه تأمين امنيت انساني از محل اعتبارات بلاعوض دولت ژاپن، قرارداد ساخت ۶ دبستان پيش‌ساخته يا كانكس عشايري و تجهيز يك مدرسه شبانه‌روزي با دفتر آموزش‌وپرورش عشاير كشور امضا شد.

محمدرضا سيفي درباره جزئيات اين قرارداد گفت: اين طرح از محل اعتبارات بلاعوض دولت ژاپن و براي اجراي پروژه‌هايي در زمينه توسعه و تأمين امنيت انساني و برحسب نيازهاي متفاوت كشورهاي درحال‌توسعه اجرا مي‌شود و هدف آن كمك به توسعه و رفاه جوامع روستايي است.

وي ادامه داد: اين پروژه بر اساس تفاهم‌نامه وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران و وزارت امور خارجه ژاپن منعقد شده است و دفتر آموزش و پرورش عشاير از سال تحصيلي ۹۴-۹۵ مبالغي را براي تجهيز، توسعه و احداث مدارس، از اين كشور دريافت مي‌كند.

سيفي گفت: امسال با توجه به شرايط خاص اقتصادي و اجتماعي مردم در مناطق عشايري استان كرمان و به دليل خشك‌سالي‌هاي اخير و پراكندگي جمعيت عشايري در اين استان، قرارداد ساخت ۶ دبستان عشايري سه كلاسه و يك مدرسه شبانه‌روزي عشايري با تجهيزات كامل با سفير كشور ژاپن “ميتسوگو سايتو” امضا شد.

وي ادامه داد: اين كلاس‌هاي پيش‌ساخته يا كانكس مجهز به سرويس بهداشتي، امكانات گرمايشي و سرمايشي در فهرج، ريگان، رابر، جيرفت، بافت، ارزوئيه، سيرجان، عنبرآباد به‌صورت ثابت و پيش‌ساخته ايجاد مي‌شود.

سيفي مبلغ تخصيص يافته توسط كشور ژاپن در اين پروژه را ۸۰ هزار يورو اعلام كرد و بيان كرد: اين مدارس ضد زلزله هستند و امكان جابجايي از نقطه‌اي به نقطه ديگر را دارند.

سرپرست دفترآموزش و پرورش عشاير كشور گفت: كلاس‌هاي درس تا قبل از مهر سال آينده تحويل آموزش و پرورش استان كرمان خواهد شد و جمعاً پذيراي ۳۶۶ دانش‌آموز چندپايه عشايري در مناطق مختلف استان است.

بازدید : 429
11 زمان : 1399:2

ايران كانتين: تصور كنيد كانكسي را كه آن را مدرسه مي‌خوانيم در دو نوبت دانش آموز داشته باشد، يعني چند دانش آموز پايه اول، سوم و ششم را صبح ها مي پذيرد و چند تاي ديگر هم در پايه دوم، چهارم و پنجم، بعد از ظهر ها به كانكس مي آيند و درس مي خوانند.

در مجاورت اين مدرسه كانكسي واقع در روستاي هودر (در منطقه شاهيوند چگني لرستان)، كه شمار دانش آموزانش ۳۵ نفر است، حسينيه اي سه طبقه با زير بناي ۶۰۰ متري است كه بر فراز تپه اي قرار دارد كه تنها بناي داراي حصار در اين روستا به شمار مي آيد و براي ورود به آن بايد دق الباب كرد.

تصور كنيد ديوارهاي حسينيه هر روز به بچه هاي كانكس نگاه مي كند و ديوارهاي كانكس با بچه هاي داخلش هم هر روز به حسينيه مي نگرند.

تصور كنيد كه همين كانكسي كه ما مي گوييم مدرسه روستا، دو قسمت شده است. دو سوم اين كانكس كلاس درس است و قسمت بعدي يا همان يك سوم باقي مانده نيز اتاق مشترك براي استراحت دو معلم روستا است.

تمام دارايي آموزشي و تفريحي اين مدرسه را دو معلم حق التدريسي تشكيل مي دهند كه اول هفته از خرم آباد به اين روستا مي آيند و آخر هفته برمي گردند.

احسان سلاطين، نام يكي از اين معلم ها است. اين آقا معلم جوان نمي تواند هر روز ۹۰كيلومتر به شهر خرم آباد برود و ۹۰ كيلومترهم برگردد. او مجبور است در همين اتاق كوچك كانكسي كه شايد به ۱۰ متر هم نرسد همراه با معلمي ديگر، روزها و شب هاي هفته را تا آخر هفته طي كند. او، ليسانس برق دارد و ۲ سالي از تدريسش در اين مدرسه مي گذرد. قبلا در پتروشيمي خرم آباد كار مي كرد. وقتي پتروشيمي راه اندازي شد او را هم اخراج كردند و نيروهاي جديد گرفتند كه گفته مي شود، بيشترشان بومي استان لرستان نبودند. اين مهندس برق، مجبور شده است به صورت حق التدريسي در اين مدرسه دور افتاده درس بدهد. او متأهل است اما خدا را شكر مي كند كه بچه ندارد وگرنه مشكلاتش بيشتر مي شد. از شنبه تا چهارشنبه در همين اتاق ۱۰ متري شب را به صبح مي رساند.

وقتي اين را عنوان مي كند اتوماتيك وار سرم را به سمت حسينيه خالي با ۶، هفت تا اسپيلت بر مي گردانم با آن فضاي بغايت بزرگ كه از بس خالي است اگر يك «هاي» كني به خودت بر مي گردد.

آقا معلم براي اينكه حوصله اش سرنرود، براي كنكور فوق ليسانس خود را دارد آماده مي كند.

-فوق ليسانس! فكر نمي كنيد كه در اين وانفساي بيكاري، درس خواندن دوباره فقط ، وقت هدر دادن باشد؟
-اين را مي دانم اما كاري به جز درس خواندن در اين روستاي دور افتاده ندارم. حوصله ام سر مي رود.

به اين آقا معلم جوان حق مي دهم. من هم اگر جاي او بودم به چيزي مثل درس خواندن پناه مي بردم.

يك كلمن بزرگ آبي رنگ هم بيرون كانكس هست با چند كاسه بشقاب و قابلمه نشسته كه معلوم است اقا معلم وقت نكرده است ظرف ها را بشويد. شايد برايش سخت است و مي گذارد تا تمام ظرف ها تلنبار شود تا يكدفعه بشويد. هر چه باشد اطراف كلمن به خاطر ظرف شستن، پر از گِل و شُل مي شود. شايد سخت باشد، سخت.

از او اجازه مي گيرم تا با بچه هاي كلاسش صحبت كوتاهي داشته باشم او هم استقبال مي كند و مي گويد: مي توانيد برويد داخل. زمان كلاس، تمام شده است. الان نوبت شيفت بعد از ظهر است.

سعي مي كنم زياد وقت بچه ها را نگيرم. بچه ها با آن چشمان معصومشان به من نگاه مي كنند و يكي يكي اسم هايشان را مي گويند. از آقا معلم راضي اند و درس خواندن را دوست دارند.
سونيا تنها دانش آموز كلاس ششمي است كه به خاطر قد بلندش آخر كلاس نشسته است. او هم دوست دارد درسش را ادامه دهد اما اين كانكس فقط مي تواند تا كلاس ششم او را همراهي كند و بعدش چه مي شود، نمي داند.

سرم را به سمت همسايه مدرسه -حسينيه- مي چرخانم؛ بچه ها هم نگاه من را دنبال مي كنند و به همسايه بزرگشان از داخل پنجره كوچك كانكس، نگاه مي كنند. به نظر مي رسد آنها همان فكري را دارند كه من دارم.

علي، رديف اول كلاس نشسته است با صورتي كك مكي و موهايي قرمز اما چشم هايي شيطان و در عين حال دوست داشتني. فكر مي كنم نه تنها او كه همه بچه هاي كلاس، منتظرند سوالي را بپرسم كه در ذهنشان هست.

علي! از كلاست راضي هستي؟ منظورم اينه كه دوست داري در كلاس بزرگ تري درس بخواني يا اينكه همين كلاس خوبه؟
– اينجا را دوست ندارم. جا نداريم.

دوست داري به جاي اينكه توي اين كانكس درس بخواني توي يكي از اتاق هاي حسينيه درس مي خواندي؟
بچه ها نمي گذارند كلام من كامل منعقد شود و قبل از اينكه علي، دهانش را باز كند و چيزي بگويد، بچه ها توي هوا جواب را مي قاپند و همصدا مي گويند: بله!
بعد، با هم شروع مي كنند به حرف زدن كه « اينجا (كانكس) جايمان كوچك است»، «جا نمي شويم»، «بعضي وقت ها كه بعد از ظهري ها به نوبت صبح مي آيند مجبور مي شويم برويم اتاق آقا معلم درس بخوانيم»! «كاشكي در حسينيه را باز مي كردند» و «كاشكي يكي از اتاق هاي حسينيه، فقط يكي را به ما مي دادند» و …

سونيا مي گويد: اينجا وقتي هوا سرد مي شود با ترس بخاري را روشن مي كنيم اگر آتش بگيرد كه مكافاتي است چون مجبوريم از كنار آن رد بشويم و فرار كنيم اما در حسينيه مي گويند اسپيلت دارد و خطر هم ندارد.

به اسپيلت ها نگاه مي كنم، طبقه بالاي حسينيه انگار دارد نفس عميق مي كشد و به ما نگاه مي كند و پوز مي دهد. شايد مي گويد « عمرا دستت به من برسد». دو دستگاه اسپيلت هم تعبيه كرده اند توي همين طبقه. آقا معلم مي گويد: اين طبقه آخر حسينيه «خانه عالم» روستا است. بيشتر وقت ها هفته اي يك روز از شهر مي آيد به روستا و نماز مي خواند؛ بنابراين حسينيه فقط يك بار در هفته، در آن گشوده مي شود.

به آقا معلم مي گويم: مثل اينكه يكي از اسپيلت ها روشن هست.
– بله. مثل اينكه حاج آقا يادشون رفته خاموشش كنند.
– خب، چرا هفته اي يك بار مي آيند به اينجا؟
– لابد راه دوره خانم! اين خانه عالم را ساخته اند تا حاج آقا در اين روستا ساكن باشد، اما ايشان نمي آيد بايد از خودشان سوال كنيد كه چرا نمي آيد.
-شما چي؟ مگر راه شما دور نيست؟
– راه من هم دوره اما مجبورم بمانم.

سونيا به آن طبقه نگاه مي كند و سوال مي كند؟ يعني يادشون رفته خاموشش كنن؟ لابد پول برقش زياد مياد!

از بچه ها خداحافظي مي كنم و آنها هم انگار انرژيشان يكدفعه آزاد شده باشد عين شصت تير از كنار من مي گذرند و تپه ماهورهاي اطراف را به دو، بالا مي روند.

من هم شيب بين اين دو همسايه بزرگ و كوچك را پايين مي آيم تا از پنجره هاي بزرگ آن ، فضاي داخلي همسايه بزرگ (حسينيه) را نگاهي بياندازم. خداي من! چه آشپزخانه بزرگي و خلوتي! يك اتاق ديگر هم كنار آشپزخانه هست كه فرش هاي ماشيني را لوله كرده اند و برخي را به صورت افقي و برخي ديگر را به صورت عمودي در اتاق گذاشته و دربش را چهار قفله كرده اند.

اصلا تمام درب هاي حسينيه قفل است. آن وقت بچه هاي مردم بايد در كانكسي كوچك و تنگ درس بخوانند و اتاق آقا معلم هم كوچك تر از كلاس درس بچه ها. همه چيز برعكس است.
آقا معلم مي گويد اين بنا را چند خير ساخته اند كه اينجا نيستند و در شهر زندگي مي كنند!

گل اندام مادر دو دانش آموز مدرسه روستا، چند سالي است از همسرش جدا شده و همسرش به عنوان مهريه بچه ها را به او داده است. حالا جان گل اندام است و بچه هايش.
گل اندام مي گويد: اصلا نخواهم گذاشت ادامه تحصيل بدهند بايد به جاهاي دورتري بروند و من نمي خواهم آنها به راه دور بروند .اين بچه ها تنها دارايي من هستند و نمي خواهم براي تحصيل آنها را از خودم دور كنم.

ساميه زني از ساكنين روستا كه بوي نان تازه محلي مي دهد، پختن نان را تمام كرده است و به ما براي صرف ناهار تعارف مي كند.
او كه بقول خودش پا به سن گذاشته است مي گويد؛ در اين كانكس دو تا از نوه هايم درس مي خوانند تا كلاس ششم بيشتر ندارد نگاهش را به حسينه مي چرخاند مي گويد استفاده زيادي از آن نمي شود ولي خوبي هم كه دارد اين است كه در كنارش غسالخانه، دارد و در حجمي از سكوت نگاهش را به همان سمتي كه غسالخانه دارد ثابت نگه مي دارد.

عالم ، مادر يكي از دختراني كه در مدرسه روستا درس مي خواند، مي گويد بعد از سالها دارو و درمان با مراجعه به مركز رويان تهران صاحب اين فرزند دختر شده است و حاضر است هر سختي را تحمل كند تا دخترش كه تنها دارايي اوست ادامه تحصيل بدهد.

مي گويد؛ همسرش در تهران دستفروشي مي كند و چند ماه يكبار به آنها سر مي زند امكان اين را ندارد كه بتواند در تهران خانه بگيرد اما او تصميم اش را گرفته است براي ادامه تحصيل دخترش از روستا به جاي ديگري مهاجرت خواهد كرد.

فاطمه يكي از دختران اين روستا، كنار حوض آب مقابل خانه شان مشغول شستن ظرف ها است. او مي گويد مدرسه نرفته است. مجرد است و مورد سنش هم اظهار بي اطلاعي مي كند شايد دلش نمي خواهد سنش را كسي بداند و در پاسخ به اينكه از حسينيه چه استفاده هايي مي شود با صداقت مي گويد: والله استفاده زيادي كه بگويي از آن نمي شود ولي وقتي مهماني، مراسمي مثل عروسي يا عزا باشد پذيرايي را در آن انجام مي دهند و در ايام عاشورا نيز از آن استفاده مي شود.

پيرمردي نزديك ما مي آيد كه آقا معلم، او را متولي اين حسينيه معرفي مي كند. كربلايي حسينعلي بساطي، متولي حسينيه است كه معلوم است به اين مكان خيلي هم افتخار مي كند، چرا كه مي گويد: اين حسينيه براي روستاي ما «اسمي» است.

منظور از پيرمرد متولي از اسمي يعني اينكه اين بنا باعث افتخار و اسم و رسم روستا است. مي گويد: ميهمان حبيب خداست اما اگر جايي براي پذيرايي نداشته باشيم كه مايه آبروريزي است. همين چند روز پيش آقاي فرماندار و بخشدار آمده بودند روستاي ما. در همين حسينيه از آنها پذيرايي كرديم.

دهه محرم هست، عزاداري امام حسين هست، اگر يكي توي اين روستا به رحمت خدا برود، برايش توي همين حسينيه عزاداري مي كنيم. پلوي عروسي را هم در همين جا مي پزيم.
-خب حاج آقا اين بچه ها چي؟ آنها خيلي دلشان مي خواهد يكي از اتاق هاي حسينيه را باز كنيد تا در آن درس بخوانند.

پيرمرد، اين بار نگاهي به من مي اندازد و مي گويد: چي! بچه ها چه كنند؟ دلشان چه مي خواهد؟ نه خانم! مگر حسينيه جاي اين كارهاست.
-حاج آقا فقط در يكي از اتاق ها را باز كنيد. گناه دارند توي گرما و سرما داخل كانكس دارند درس مي خوانند.

-بيخود! تمام اين ساختمان را كثيف مي كنند. دولت يك كانكس ديگر به ما بدهد بس است، فقط يك كانكس. مگر مي خواهند چه كنند؟ دولت بيايد كوچه هاي ما را آسفالت كند كه اگر يك باران بيايد ، ماشين را نمي توانيم حركت دهيم. مي مانيم توي گِل. اصلا شما چرا به اين حسينيه گير دادي؟!
– باشه اينجا را به دانش اموزها ندهيد. اصلا بگوييد چه كسي اين ساختمان بزرگ و زيبا را ساخته است.
پيرمرد مي گويد: برادر همسرم به اتفاق چند خير اهل دل.

راستش را بخواهيد دلم مي خواهد اگر يك روز از عمرم باقي بماند چيزي از خدا نخواهم فقط آن خير را بيابم و سوال كنم كه وقتي داشت اين حسينيه را در اين روستاي تقريبا زنانه مي ساخت به چه فكر مي كرد؟ اين روستا كه دارد خالي مي شود. مردهايش هم براي كار يا به تهران، يا به خرم آباد و يا به كوهدشت رفته اند. روستايي كه خانه هاي محقر با سنگ ساخته اند. روستايي كه معلوم است مردمي كم برخوردار دارد. روستايي كه سرويس بهداشتي بيشتر خانه هايش فاقد در است و به جاي آن يك پارچه بلند انداخته اند. يكي از پارچه ها را كه عقب زدم، موش سياهي با دم بلند رفت توي سوراخي كه در سرويس بهداشتي ساخته بود.

ديگر چيزي براي گفتن نمانده است. راهمان را مي گيريم و به سمت شهر از جاده اي مالرو، سرازير مي شويم. آقا معلم هم امروز در شهر كار دارد و با ما مي آيد. از روستايي بزرگتر مي گذريم كه آقا معلم مي گويد: اهالي اين روستا وضعشان خيلي بهتر از روستاي هودر است.

ناخودآگاه چشم مي گردانم ببينم حسينيه اين روستا كجاست. يافتنش راحت است. يك حسينيه قديمي و بسيار كوچك تر از حسينيه هودر. حالا فهميدم وقتي كه متولي پير مي گفت؛ اين حسينيه، اسمي است براي اين روستا، منظورش چيست. شايد مي خواستند به روستاي بالادست، فخر بفروشند كه حسينيه آنها بزرگ تر است.

بدون شك ساختن مساجد و حسينيه ها از سوي خيرين به نيت باقيات الصالحات كار پرثوابي است، ولي در منطقه اي كه كودكان جاي درستي براي درس خواندن ندارند، پرداختن به مدرسه سازي نيز ثواب زيادي دارد.

بازدید : 371
11 زمان : 1399:2

ايران كانتين: سرپرست دفتر آموزش و پرورش عشايري وزارت آموزش و پرورش گفت: يك هزار مدرسه از مجموع مدارس عشايري كشور، در كانكس هاي آموزشي و ۹۰۰ مدرسه در چادر برپا مي شود.

به گزارش ايرنا، محمدرضا سيفي روز شنبه در آيين اختتاميه جشن تكليف دانش آموزان استان هاي جنوب و مركز كشور در گچساران افزود: ارتقاي تحصيل دانش آموزان مدارس عشايري نيازمند يك هزار كانكس آموزشي است.

وي بيان كرد: هم اكنون ۱۸۲ هزار دانش آموز عشايري كشور در ۶ هزار و ۱۰۰ باب مدرسه شامل ساختماني، گلي و كپري، كانكس و چادر مشغول تحصيل هستند.

سيفي اضافه كرد: استفاده از كانكس هاي آموزشي براي عشاير كوچنده كه فاصله آنان با روستاي داراي مدرسه زياد بوده و از طرفي نيز جمعيت دانش آموزي كمتري دارند، مقرون به صرفه است.

سرپرست دفتر آموزش و پرورش عشايري وزارت آموزش و پرورش همچنين از برنامه ريزي براي اجراي مسابقه نگارش ديدگاه هاي دانش آموزان عشاير درباره بيانيه مقام معظم رهبري به مناسبت چهلمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي خبر داد.

وي گفت: دانش آموزان مناطق عشايري پس از مطالعه اين بيانيه نظرات خود را به صورت مكتوب به مدارس تحويل مي دهند.

سيفي اضافه كرد: پس از جمع آوري آثار دانش آموزان نفرات برتر انتخاب و به آنها جوايزي اهدا خواهد شد.

وي ابراز داشت: اعزام دانش آموزان عشايري به مشهد مقدس از ديگر برنامه هاي پيش بيني شده است كه جزئيات آن به زودي اعلام مي شود.

سيفي در ادامه عنوان كرد: جاي كتاب بخاراي من ايل من اثر محمد بهمن بيگي بنيانگذار آموزش و پرورش عشاير در مدارس اين مناطق خالي است.

وي با اشاره به اينكه بيست و ششم بهمن سالروز تولد بنيانگذار آموزش و پرورش عشاير است اظهار داشت: براي گنجاندن اين يادگار ارزشمند در كتاب هاي درسي مدارس عشاير تلاش هايي آغاز شده است. سيفي بيان كرد: بهمن بيگي از مرداني است كه تا ابد نامش و مهرش در ميان مردم ايل زنده است.

محمد بهمن‌بيگي بيست و ششم بهمن سال ۱۲۹۸ در منطقه‌اي بين شهرهاي خنج و فيروزآباد استان فارس ديده به جهان گشود. او در سال ۱۳۳۰ نخستين مدرسه سيار عشايري را در سياه چادر برپا كرد.

در همان سال اولين مدرسه سيار عشايري در استان كهگيلويه و بويراحمد پايه‌گذاري شد تا در كنار مدارس شبانه‌روزي عشاير فعاليت كند. وي در سال ۱۳۸۹ دار فاني را وداع گفت.

جشن بزرگ تكليف ۴۵۵ دانش‌آموز عشاير كشور با حضور معاون اقامه نماز اداره كل قرآن و عترت وزارت آموزش و پرورش ، نماينده ولي فقيه در كهگيلويه و بويراحمد و جمعي از مسئولان كشوري و استاني روز پنجشنبه در گچساران آغاز بكار و امروز شنبه بيست و هفتم بهمن ماه بكار خود پايان داد.

در اين جشن ۴۵۵ تن از دانش آموز پسر مكلف دوره متوسطه اول عشاير استان‌هاي اصفهان، چهارمحال بختياري، خوزستان، كرمان، كهگيلويه و بويراحمد، يزد و فارس حضور داشتند.

در كنار برنامه جشن تكليف دانش آموزان، كارگاه‌هاي آموزشي با عناوين تولد معنوي، بهار بندگي، صحت قرائت نماز، احكام، آشنايي با تقليد و مرجعيت، نشاط و شادابي، نجوم و قبله شناسي و فرهنگ تشكر براي دانش آموزان شركت كننده برگزار شد. شهرستان ۱۲۴ هزار نفري گچساران در جنوب غربي كهگيلويه و بويراحمد قرار دارد.

منبع: ايران كانتين

تعداد صفحات : 0

درباره ما
Profile Pic
شرکت ابنیه پردازان شیراز با برند ایران کانتین اولین دارنده نشان CE (کیفیت اروپا) در زمینه تولید و ساخت کانکس و ساختمان پیش ساخته در کل کشور می باشد. این مجتمع تولیدی-صنعتی در زمینه ساخت انواع سازه‌های پیش ساخته، یکی از بزرگترین واحدهای تولیدی انواع کانکس، خانه پیش ساخته، شلتر نظامی، استخر پیش ساخته، کانکس مخابراتی مخصوص ایستگاه BTS ، کانکس مسجد و نمازخانه ، کانکس اداری و مدیریتی، کانکس بازارچه و مشاغل، کانکس دوقلو و چندقلو، کانکس پست برق، کانکس سرویس بهداشتی، کانکس و کیوسک مغازه، فروشگاهی و مطبوعاتی، کانکس کلاس درس و نوسازی مدارس، کانکس متحرک و محوردار، کانکس مسکونی و ویلایی، ویلای پیش ساخته، کانکس نگهبانی و اطلاعات،کانکس نیروی انتظامی و پلیس و … در ایران و مفتخر به دریافت گواهینامه‌های استاندارد ISO 9001:2008 ، OHSAS 18001:2007 ، ISO 14001:2004 و … می باشد.

ایران کانتین مفتخر است که با دریافت نشان CE و گواهی کیفیت اروپا در سال ۱۳۹۰ گامی مهم در خصوص ارتقاء ، کیفیت و ایمنی محصولات خود جهت عرضه در داخل و خارج از کشور بردارد. همچنین این شرکت دارای استاندارد و تأییدیه ساخت کانکس های مخابراتی و کانکس های BTS از شرکت ارتباطات سیار ایران می باشد. ایران کانتین تمامی گواهینامه های لازم جهت ساخت و تولید استاندارد کانکس و سازه های پیش ساخته را ن
آمار سایت
  • کل مطالب : 27
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 45
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 247
  • بازدید سال : 4193
  • بازدید کلی : 37786
  • <
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی